به گزارش ایرنا، روزها از پی هم آمدند و رفتند و به همین سادگی ۴۰ روز از فراغت گذشت ولی همچنان رفتن توایی که میشناختمت را نمیتوانم باور کنم، چون کسانی مثل تو همیشه دوست داشتنی و ماندنیاند و برای دوست داشتنشان و همیشه ماندنشان، زمان، تنها چیزیست که کم داریم.
ای آنکه قلم به فرمان اندیشه ات بود و اندیشه ات چیزی جز آرامش و امنیت همنوعانت نبود، خبر داری که باور همیشگیت جامه عمل به تن کرده همان حرفهای به یادگار مانده از تو که میگفتی: "روزنامهنگاری یکی از شریفترین شغلها است و زندگی من با خبر گره خورده و یقین دارم مرگم نیز یک خبر خواهد بود که در ایرنا و برخی رسانهها منتشر میشود و این آخرین خبر من است".
اما مرگ آخرین خبر تو نبود چرا که بعضی پیوندها آنقدر قوی هستند که حتی مرگ هم نمیتواند آنها را از هم جدا کند، وقتی کسی برای همه عمر اسیرت کند، تا هست با توست و تا نیست، در توست! ولی با رفتنشان، تو را هم با خود میبرند، درست مثل روح متین و مانای "علیرضا خزایی" در قلب مفتون وفادار ما.
ای دوست داشتنی ماندگار برای دوست داشتنت و همیشه ماندنت زمان کم آوردیم و به ناچار چنگ به ریسمان خاطرات زده ایم تا شاید فراموش کنیم درد روزی را که خبر آسمانی شدنت بر دلهایمان حک کرد.
برای بزرگداشت روزی مهم (۱۷ مرداد روز خبرنگار) آماده میشدیم، جدا از هر موضوع دیگری در تلاش برای برگزاری مراسمی در خور و شأن اهالی رسانه، اضطراب، نگرانی و دلشوره غریبی داشتم، انگار منتظر رسیدن خبری بودم که نمیدانستم چیست؟
عصر شنبه ۱۶ مرداد در حالیکه باران شدیدی باریدن گرفته بود برای در امان ماندن، زیر سایه بان مغازهای توقف کردم تا از فرصت استفاده کرده و گشتی در فضای مجازی بزنم، خبری کوتاه و دردناک عمق وجودم را سوزاند، "همکار ارجمندمان حاج علیرضا خزایی آسمانی شد!! "
باورش برایم سخت بود، دوباره و چند باره خواندمش، فکر نمیکردم روزی خبر فوت یکی از عزیزترینهای زندگی ام را اینگونه از فضای مجازی ببینم و بشنوم، در عرض چند دقیقه تعداد زیادی پیام تسلیت در گروه بارگذاری شد باورم نمیشد به همین راحتی بهترین کسم را از دست داده باشم، توان ایستادن نداشتم، در کناری نشستم، قادر به انجام کاری نبودم، با آشنایی تماس گرفتم تا شاید او با رد این خبر، آرامم کند، اما...
بغضی که آن لحظه گلویم را چنگ زده هنوز بعد از چهل روز گریه و ماتم خیال شکستن ندارد و من در تلاش برای شکستنش هر لحظه یاد تو را در خیالم مرور میکنم که چقدر عاشق کار و حرفه ات بودی و هرگز از آنچه که انتخاب کرده بودی پشیمان نشدی، اخلاق، رفتار و گفتارت زبانزد همه بود، همه تلاشت را برای اینکه کار به بهترین شکل ممکن انجام شود، بکار میگرفتی، هیچوقت از ناملایمت هایی که در حقت روا شد گلایه نکردی و در عوض سعی میکردی همچنان نگاه حرفهای به کار داشته باشی.
این روزها بار سنگین غم نبودنت را تنها یادآوری صفات پسندیدهات التیام میدهد و یکی از بارزترین آنها تلاشت برای خارج نشدن از اصول خودت بود به طوری که از خبرنگاری در ابتدای دهه ۶۰ تا کسوت سرپرستی سازمان در ابتدای دهه ۹۰، با نگاه حرفهای به خبر و خبررسانی تلاش کردی خودت باشی و از مسیری که انتخاب کرده بودی خارج نشوی.
بعضی، روزی به زندگی ما میآیند تا یک عمر برائت خاطره بسازند و برخی پیوندها آنقدر قوی است که حتی مرگ هم نمیتواند آن را از هم جدا کند، وقتی کسی برای همه عمر اسیرت کند، تا هست با توست و تا نیست، در توست! ولی با رفتنشان، تو را هم با خود میبرند، درست مثل روح متین و مانای علیرضا خزایی در قلب مفتون وفادار ما.
عاشق کار و حرفه ات بودی و هرگز از آنچه که انتخاب کرده بودی پشیمان نشدی، اخلاق، رفتار و گفتارت زبانزد همه بود، همه تلاشت را برای اینکه کار به بهترین شکل ممکن انجام شود، بکار میگرفتی، هیچوقت از ناملایمت هایی که در حقت روا شد گلایه نکردی و در عوض سعی میکردی همچنان نگاه حرفهای به کار داشته باشی.
نظم و عشق رمز ماندگاری
راه دیگر مرهم نهادن بر این درد را در هم صحبتی با دوستان و یاران قدیمیت یافتم و فهمیدم چه حرفهایی برای گفتن دارند که باید همه بشنویم بلکه نبودنت نیز مانند بودنت درس برای عاشقانه زیستن با خبر و خبرنگاری باشد.
«حسن اسدالهی» پیشکسوت ایرنا و رئیس اسبق مرکز قم باور دارد که "مرحوم خزایی، در کارش نظم داشت، عاشقانه با همکارانش رفتار میکرد، نگاه حرفه ایش به مقوله خبر از او چهرهای توانمند، دقیق و مورد اعتماد در مجموعه ایرنا ساخته بود هیچ کاری را از نیمه رها نمیکرد همیشه تلاش داشت به بهترین شکل ممکن وظیفه اش را انجام دهد.
یکی از مهمترین صفات او اخلاق نیک بود هرگز کسی را از خود نمیراند، آمرانه با زیردستانش برخورد نداشت، اگر میخواست کاری انجام شود میدانست راهش ارتباط دوستانه است نه چیزی دیگر، همکاران را به اسم کوچک شأن صدا میزند که نشانه صمیمت او بود، هیچوقت تلاش نکرد از مقام و مسوولیتش سواستفاده کند بلکه همیشه سعی میکرد رفتارش بر پایه اخلاق و گفتار نیک باشد، همیشه لبخند بر لب داشت و در بدترین شرایط خونسردی اش را حفظ میکرد.
ساده بود، دوستیها را پاس میداشت به همین خاطر بود که در مراکز استانها زمانی که مدیرکل استانها بود همه با آغوش باز کار میکردند و آنچه میخواست را به بهترین شکل انجام میدادند.
حسرت بر دل مانده
با رفتنش حسرتهای زیادی بر دلهای خانواده، دوستان و آشنایانش به جای ماند، یکی از آن حسرتها متعلق است به «علی مولوی» که میگوید: دوستی و نزدیکی من با ایشان ۳۰ سال ادامه داشت، آخرین بار آبان سال گذشته (۱۳۹۹) جویای احوال پس از چند روز بستری شدنم در بیمارستان به خاطر ابتلاء به بیماری کرونا شد، غافل از آنکه خود چند ماه قبل جراحی سخت انجام داده بود، چندی بعد مطلع شدم بیمار شده جویای احوالش شدم، بدلیل شرایط جسمی نتوانستم با وی حرف بزنم، تا این حسرت برای همیشه بر دلم بماند.
رئیس سابق مرکز کرمانشاه گفت: "یکی از خوش اقبالی هایم در بدو خدمت در مرکز کرمانشاه (سال ۱۳۷۰) همکاری با آقای خزایی رئیس وقت این مرکز بود.
من که بعد از یک دوره آموزشی کوتاه مدت در سازمان راهی این مرکز شدم، تجربه کار نداشتم ولی با گشاده رویی ایشان روبرو شدم؛ در سالهایی که در خدمت این برادر بزرگوار بودم درسهای فراوانی از نظر حرفهای و اخلاقی از او گرفتم و در بیش از ۳۰ سال خدمتم در سازمان همواره چراغ راه فعالیتم بودند.
ایشان تمام تجربیات حرفهای خود را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار من و دیگر همکاران میگذاشت و با خوش اخلاقی و خوش خلقی با پیشکسوتان و نیروهای تازه وارد برخورد داشت.
جسارت بالا از خصوصیات برجسته اش بود و در موارد متعددی شاهد بودم در محافل خبری و رسانهای استان و سطح ملی از جایگاه حرفهای ایرنا بخوبی دفاع میکرد و هوای خبرنگاران را در موقع بروز مشکل داشته و هیچگاه پشت شأن را خالی نمیکرد.
زنده یاد خزایی مدیری توانمند و دغدغه مند بود و تا آخرین روز حضورش در ایرنا، قلم اش برای خدمت به مردم و کشورش به حرکت در آمد و لحظهای از این مسیر مقدس دور نشد، از مدیران پر تلاش و متعهد بود که در بیش از سه دهه خدمت در استانها، دفاتر خارج از کشور و مدیریت بخشهای خبر سازمان به خوبی در راستای رسالت حرفهای و خدمت به مردم ایفای نقش کرد و آثار ماندگاری از اخلاق نیک و رفتار و گفتار پسندیده از خود به جا گذاشت که هیچ گاه یاد و خاطره اش فراموش نخواهد شد.
نزدیک اما دور
چه زیباست آن زمان که میپذیریم مرگ پایان زندگی نیست بلکه سفر از دنیای مادی برای رسیدن به دنیای معنوی است همان طور که «احمد جعفری چمازکتی» معاون سابق خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: اگر چه فقدان علی برای همسر و خانواده اش سخت است، اما فاصله ما به او خیلی نزدیک است. "
وی باور دارد، "وقتی به حج مشرف میشوی و کعبه در مقابلت قرار میگیرد، یک دیوار با خدا فاصله داری اما وقتی که با فرشته مرگ سفر از جهان خاکی را آغاز میکنی تا با ابدیت یکی شوی، آنگاه حضرت عشق و دریای مهربانیها را، بی واسطه مقابل خود داری. برای من همیشه این سوال وجود دارد که چرا برای دیدار مخلوق با خالق، به جای جشن گرفتن، شیون و زاری میکنیم.
به عنوان یک دوست و همکار شهادت میدهم که علی خزایی انسانی نوعدوست و خیرخواه مردم بود و خدا جز این از بنده اش نمیخواهد، علی عزیز امروز در جوار رحمت و مهربانیهای حضرت عشق به انتظار نشسته است تا به استقبال ما بیاید، همانگونه که صالحین خدا به استقبالش رفته بودند".
شجاع در کار و اثر گذار
وصف خوبیهای مرحوم خزایی تنها به همکاران وی در خبرگزاری جمهوری اسلامی ختم نمیشود و سردار پاسدار «محمد شکیبا» از دوستان نزدیکش میگوید: "خزایی نگاه موشکافانه و دقیق به مسائل روز داشت و در انجام وظایف محوله شجاع بود و ریسک پذیری بالایی داشت و هرگز کار را فدای مصلحت اندیشی نمیکرد، توانایی در برقراری ارتباط و ایجاد تعامل با دیگران از دیگر ویژگیهای بارز شخصیتی او بود و متمایزش میکرد.
آشنایی من با وی به سالهای اولیه دهه ۷۰ که هر دوی ما بعنوان نماینده دولت در تاجیکستان مأموریت خدمت داشتیم بر میگردد، کشوری که درگیر جنگ داخلی بود لذا کار خبری در این شرایط باید در نهایت دقت و صحت و بدون جانبداری انجام میشد که این مهم بخاطر توانایی بالای خزایی و شناخت عمیق از تحولات منطقه و نگاه موشکافانه اش به خبر به خوبی انجام میگرفت لذا در تولید محتوا و انتشار اخبار حرفهای عمل میکرد ابتدا تأثیر خبر را بر روی مسؤولان تاجیک و طرفین درگیر جنگ داخلی بررسی و سپس اقدام به انتشار آن در خروجیهای متنوع ایرنا میکرد.
او توانسته بود با اصحاب رسانه، هنر و نویسندگان تاجیک ارتباط خوبی برقرار کند بطوریکه شیفته شخصیت، وقار، متانت و قلم او شده بودند بویژه اینکه با جریانهای ادبی و رسانهای ارتباط بسیار خوبی داشت و در تربیت نیروی انسانی نیز متبحر و خلاق بود و در مدت حضورش در این کشور توانسته بود چند خبرنگار برجسته تربیت کند که اینک هر یک در رسانههای بزرگ دنیا حضوری فعال دارند.
مردم داری و صداقت در رفتار و گفتار از ویژگیهای دیگر او بود، همه تلاش خود را بکار میگرفت تا کسی را نرنجاند، مهربانی و حُسن خلق اش برجسته بود، تجربیات گرانبهایی از حضور در عرصه خبر داخلی و بین المللی داشت چون خبر را خوب میشناخت و میدانست در چه زمان، مکان و شرایطی چه محتوایی تولید و چگونه و از چه طریق به اطلاع مخاطبان برساند. "
چهره همیشه خندان با کلام و سخنی شیرین
«رضا پیمان یغمایی» معتقد است: سخن گفتن از دوستان از دست رفته بسیار سخت است بویژه آنکه در مورد عزیزی در میانه عمر و با رفتار و کرداری که همه گواه نیک بودن آن هستند، باشد.
همکار فقید علیرضا خزایی از نیکنامان ایرنا بود که یادش پس از سفر پایانی زندگی در خاطره همگان ماندگار و پرطراوت است.
ویژگی این استاد خبر و مردمدار ایرنا در این بود که هیچگاه چهره اش را بدون لبخند دلنشین و کلام و سخنش را بدون شیرینی نمیتوانستی شاهد باشی.
دوستانی که از روزهای نخست ورود خزایی مهربان به ایرنا همدوره، همکار مستقیم یا دورادور با آن عزیز سفر کرده همکار بودند، به سبب مسئولیتها و محورهای مهم کاری ایشان، گفتنیهای زیادی در باره اش دارند.
بردباری و احساس مسئولیت کاری همزمان با روی خوش و تاکید بر مدیریت جذب و ارتقای همکاران از دیگر خاصههای خزایی بود که بی تعارف شاید بسیاری از ما باید آن را الگو قرار دهیم.
شاید بیشترین چیرگی رفتاری و برتری سلوک آن یار سفر کرده، قدرت جذب بسیار زیاد ایشان بود که میتواند آموزنده باشد.
توان جذب و گیرایی مرحوم خزایی در حوزه همکاران تحت مسئولیت به گونهای بود که هنگام اشتباه همکار و حتی تکرار آن، طوری عمل و رفتار میکرد که همکارانش میآموختند چگونه و درست، عمل و اشتباه را جبران کنند.
انجام مسئولیت در دوران مختلف به عنوان یک همکار حرفهای و نه جناحی، چشم پوشی نکردن در برابر تضییع حقوق اداری و مالی کارکنان و از همه ارزشمندتر مدیریت اخلاقی و انسانی در قبال همگان از جمله قلههای رفتاری آن بزرگمرد بود.
اکنون که دوست سالهای دور و نزدیک، همکار و همنشینی خوب و ساده، بین ما نیست و مظلوم به دیار باقی شتافت، یادش گرامی است، هر یک از ما خاطرههایی دلنشین و ارزشمند از این همگامی ها داریم، امید آنکه آفریدگار به خانواده و بازماندگان گرامی آن عزیز بیش از گذشته بردباری ببخشاید.
عملیات مرصاد
روزهای ابتدایی مرداد ماه سال ۶۵ در بحبوه جنگ تحمیلی زمانی که مسؤولیت ایرنا مرکز کرمانشاه را بر عهده داشت شبانه روز به همراه چند همکارش بدنبال مخابره اخبار جنگ و جنایات رژیم بعث بود، شب قبل از عملیات مرصاد خانواده را در کرمانشاه گذاشت و خود عازم منطقه عملیاتی شد.
کرمانشاه در آن روزها خالی از سکنه شده بود ولی او عاشقانه کارش را بر همه چیز ترجیح داد چون معتقد بود مهمترین مساله حفظ شهر و تأمین امنیت مردم است، ساعت ۱۱ شب روز چهارم مرداد عازم شد و ۲ روز بعد وقتی منطقه کاملاً پاکسازی شد و منافقین شکست خوردند به خانه بازگشت.
همیشه با ولع خاصی از شکست دشمن و مخابره اخبار این عملیات در منطقه جنگی میگفت و اینکه زمانی هواپیماهای ارتش منطقه را بمباران کردند تا مرز شهادت رفته و اگر نبود گودال ایجاد شده از شلیک گلوله توپ، شاید به دوستان و همرزمان شهیدش پیوسته بود.
او عاشق خبر و اطلاع رسانی بود و در هیچ شرایطی حاضر نبود از مسؤولیت خود کوتاهی کند، دو روز بعد از بمباران شیمیایی حلبچه مأموریت یافت تا برای گزارش به این منطقه برود با کمال میل و علاقه پذیرفته و در بازگشت دلش از همه آنچه دیده بود و آن همه جنایت خون بود.
در طول دوران جنگ تحمیلی ابتدا بعنوان سرباز وظیفه (۵۹ تا ۶۱) سپس در کسوت بسیجی (۶۱ تا ۶۳) و بعد از آن در کسوت خبرنگار و رئیس مرکز ایلام در مناطق عملیاتی حضور داشت و در هر دوره وظایف خود را به خوبی ایفا کرد تا دین خود را به میهن عزیزش ادا کرده باشد.
به گزارش ایرنا، علیرضا خزایی خبرنگار پیشکسوت ایرنا در آستانه هفدهم مرداد (روز خبرنگار)، شامگاه شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ پس از مدتها تحمل درد و رنج، قلب سرشار از زندگیاش از تپیدن باز ایستاد و آسمانی شد.
خزایی از مدیران، خبرنگاران پیشکسوت و نیروهای فعال و خستگیناپذیر ایرنا بود و سه دهه از عمر خود را در حوزههای مختلف خبری از جمله مشاور مدیرعامل، مدیر کل اخبار داخلی، مدیرکل استانها، معاون اداره کل چند رسانهای، رئیس مرکز ایرنا در مسکو، رئیس مرکز دوشنبه، خبرنگار مرکز کرمانشاه، سردبیر گروه اقتصادی، رئیس مرکز کرمانشاه و رئیس مرکز ایلام گذراند.
او که از بهمن سال ۹۸ دچار ضایعه مغزی شده بود، در شرایط بسیار سخت بیماری میگفت: زندگی تحمل سختی هاست و باید بتوانی با زخمهای آن سرپا بایستی و با رنجهای آن کنار بیایی.
او بسیار گشادهرو و مهربان بود و میگفت: دوست داشتن گاهی وقتها سنگین است مانند سنگینیِ لیاقتِ دوست داشته شدن. او دوست داشتن دیگران را عین زندگی میدانست.