همسر و دو فرزند شهید «سیدمیثم حسینی» از شهدای حادثه تروریستی کرمان با حضور در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی از روز حادثه و اقدامات حقوقی برای پیگیری پرونده ترور شهید حسینی گفتند.

به گزارش روابط عمومی ایرنا، انفجارهای تروریستی انتحاری عصر چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ در مسیر گلزار شهدای کرمان منجر به شهادت ۹۵ نفر از هموطنان‌ و زخمی شدن ۲۸۴ نفر دیگر شد. حال که حدود هشت ماهی از اتفاق تلخ گذشته است، پرونده این جنایت هولناک همچنان باز و پیگیری‌های حقوقی آن در جریان است.

«مهسا قاسم‌پور» همسر شهید حسینی به همراه دو فرزند خود در ایرنا حضور یافت و در مورد روز حادثه گفت: همسر من علاقه زیادی به حاج قاسم داشتند، روز حادثه صبح رفتند، دوباره ظهر که برگشتند و ناهار خوردند من و بچه‌ها را هم راهی کردند که به زیارت مزار حاجی برویم. در مسیر که داشتیم می‌رفتیم آنقدر غبطه حاجی را خورد که به آن چیزی که می‌خواست رسید. می‌گفت «خوش به حال حاجی که چنین عزتی را خدا به او داده»، ۱۰ دقیقه نگذشت که خدا همان عزت را به آقا میثم داد و شهید شد.

وی ادامه داد: همسرم شب قبل از شهادتش مقابل تلویزیون نشسته بود، کلیپی از حاج قاسم در حال پخش بود؛ چند نفر دور و بر حاج آقا نشسته بودند و دعا می‌کردند که خدایا به حق فلان شهید، شهادت نصیبمان کن. چند نفر از شهدا را اسم بردند و گریه می‌کردند و دعا. من هم مات و مبهوت داشتم همسرم را می‌دیدم که دستانشان را رو به آسمان برده بودند و همراه حاجی دعا و گریه می‌کرد... فردای آن شب این اتفاق افتاد و او شهید شد.

همسر شهید حسینی اظهار داشت: آن شب برای من درس بود که او در آن لحظه چه به خدا گفت و چه معامله‌ای با خدا کرد و چه چیزی بینشان گذشت؛ نمی‌دانم! این که خداوند آن لحظه دعایش را مستجاب کرد. شب دعا کنی و شهادت از خدا بخواهی و شهید شوی. تمام زندگی از ایشان فقط درس گرفتم. نبود همچنین بزرگواری خیلی سخت است، اما باعث عزت و افتخار ماست

قاسم پور در مورد اقدامات حقوقی برای پیگیری پرونده ترور شهید حسینی نیز گفت: به دنبال این حادثه در کرمان، از دادگاه پیگیر موضوع شدند و گروهی به کرمان آمدند و از همه ما وکالت گرفتند که به نیابت از ما بتوانند حق و حقوق قربانیان ما را جبران کنند و ما این وکالت را دادیم.

سید پوریا حسینی درباره روز شهادت پدرش گفت: آن روز صبح که داشتم سمت مسجد برای نماز می‌رفتم پدرم را دیدم که داشت با چهره خندان به سمت خانه می‌رفت. گلزار شهدا بود. پرسید کجا می‌روی.. به مسجد رفتم و برگشتم و بعد با هم به سمت گلزار شهدا رفتیم که ... الان تنها آرزویم این است که یک بار فقط یک بار دیگر پدرم به خوابم بیاید.

مشروح کامل این گفت و گو در گروه فرهنگی ایرنا با عنوان "آرزویم این است که پدر به خوابم بیاید/ همسرم را شهید کردند اما هوشیارتر شدیم" منتشر شده است.