این را قدیمی‌ها می‌گفتند؛ وقتی مادری از دنیا می‌رود دستش از مزارش بیرون می‌ماند و نگاهش به فرزندانش خیره می‌شود، جسمش می‌رود اما روح مهربانش بر سر کودکانش سایه می‌اندازد؛ آخر او مادر است و مادرانگی‌اش بعد از مرگ پایان نمی‌یابد.

و از آن سوی دیگر چه سخت است برای "تو" فرزند که باید از نوجوانی بار فراز و نشیب‌های زندگی را بدون نگاه مادرانه و دستان گرمش طی کنی اما داستان از زاویه‌ای دیگری غم‌انگیزتر می‌شود آنجایی که مادر سالخورده‌ات را می‌بینی که اکنون به سوگ "تو" نشسته و داغ جانسوز رفتنت را با اعماق وجودش فریاد می‌زند.

همه آن‌هایی که برای تشییع پیکرت آمده بودند، خوب همه این دردها  را درک کرده و می شناختند، چه مادرانی که فرزند از دست داده بودند و چه آن‌هایی که بدون داشتن سایه مادر؛ بزرگ شده بودند، آن ها با این درد آشنا بودند که مادر همیشه از نبود خود در کنار فرزندانش نگران است که اگر نباشد چه بر سرشان می‌آید؟

از سوی دیگر درد مادری سالخوره که جوانی‌اش را برای فرزندش گذاشته و اکنون باید در داغ دخترش به سوگ بنشیند، قلبم را به درد می آورد؛ در حالی که جسم بی‌روح فرزندش را در خاک سرد می‌گذاشتند؛ لحظات تولد، کودکی و بزرگسالی او را مرور می‌کرد؛ گاه لبخند می‌زند و یک باره صدای فغانش به آسمان‌ها بلند می‌شد.

 غصه مادرت غم انگیز است، آنجایی که به همکارانت می‌گوید "دخترانم، به خاطر من هم که شده بر سر میز دخترم گل بگذارید و شمع سیاه روشن کنید؛ بگذارید جایگاهش در ایرنا زنده باشد".

داغ خواهرانت هم که کم از مادر ندارد، خواهر بوی مادر می دهد، خواهر دلسوز است، مهربان است، خواهر تحمل غم خواهر و برادر را ندارد چه برسد به رفتنشان را.

در میان انبوهی از جمعیت؛ مرد جوانی را می‌بینم که خواهرانت دور او حلقه زده اند، او را در آغوش گرفته‌اند و سخت می‌گریند، اما او محکم ایستاده است هر چند از درون متلاشی است اما پر واضح است که مقاومت می‌کند تا خم نشود که مبادا خواهرانت خود را ببازند.

او که تنها محرم توست؛ تو را در خاک سرد می‌گذارد و وداع می‌کند اینجاست که دیگر شانه‌های مردانه‌اش به لرزه می‌افتد، دیگر نمی‌تواند این داغ را تحمل کند؛ اشک پهنای صورتش را می گیرد و اینجاست که به خاطر استقامت این مرد که تنها برادر توست، اشک می ریزم.    

همه به بدرقه ات آمده بودند، مادر، خواهران و تنها برادرت، همکارانت هم آمده بودند، آمده بودند تا با تو وداع کنند و بگویند که یاد و خاطرات تو همیشه زنده است و مهربانی و بخشش و صبوری تو آن ها را به این جا کشانده است، اگر تو به خانه ابدی رفته ای و آنجا آرام گرفته ای، ما در این دنیای خاکی و پرتلاطم، یاد تو را زنده نگه می داریم و تنها فرزندت را به خدایی که تو را نزد خود برده است، می سپاریم.

یادت برای همیشه زنده و جاوید باد؛ «منصوره قدیری جاوید».