مهناز رضایی از بستگان دور و مادری شهید عکاس میمک است که سال ۵۱ با وجود اختلاف سنی زیاد با شهید به همسریش درآمد و ۱۰ سال زندگی مشترک با داریوش را تجربه کرد.
از این شهید گرانقدر و هنرمند چهار فرزند تحصیلکرده به نام های تکتم، مجتبی، نسترن و کریم به یادگار مانده است که فرزند آخر را به عشق پدر ندیدهاش کریم نام میگذارند.(اسم اصلی شهید داریوش بوده که بیشتر کریم نیز صدایش میکردهاند.)
همسر شهید گودرزیکیا فرزند آخر خود را هفت ماهه باردار بود که خبر شهادت همسرش را به وی میدهند و ماههای پایانی بارداری را با سختی، درهم شکستگی روحی و جسمی طی میکند.
وی در مورد نحوه شهادت همسرش میگوید: داریوش فردی جسور و بیباک و پای ثابت بیشتر عملیاتها بود و سری نترس داشت و همزمان با خبرگزاری ایرنا برای سازمان جهاد سازندگی سابق نیز فعالیت میکرد.
وی سال ۶۳ که داریوش باز هم قصد رفتن به جبهه را داشت خوب به یاد میآورد وقتی که دوربینش را در دست گرفت و از همسر و فرزندانش خداحافظی کرد.
اما این خداحافظی با دیگر خداحافظیهای قبل تفاوت داشت، به عینه بوی وداع آخر را میداد، عکاس ایرنا تا وقتی که از خم کوچه گذشت بر میگشت و فرزندان و همسرش را که برای خداحافظی با او در کوچه بودند نگاه میکرد و این رفتن و برگشتن چندین بار تکرار شد به گونهای که پسرش به مادر میگوید از این رفتن پدر حس خوبی ندارد و از مادر می خواهد مانع رفتن پدر شود.
داریوش در خم کوچه گم میشود و میرود تا بار دیگر ثبت کننده دلاورمردیهای رزمندگانی باشد که تن عزیزشان را سپر بلای دشمن کردند تا هیچ دیو سیرتی دست ناپاکش به این آب و خاک نرسد.
خانم رضایی میگوید: با رفتن شهید به منطقه هر روز از طریق تلفن عمومی سر کوچه به سازمان خبرگزاری زنگ میزدم و سراغ همسرم را میگرفتم و آنها می گفتند که عکسهای ارسالیش از منطقه رسیده و در حال فعالیت خبری است.
وی میافزاید: اما همسرم بعد از چند روز کار عکاسی و تصویربرداری به ناگاه ناپدید میشود و به مدت ۱۰ روز هیچ خبری از او نمیشود و من هر روز به رسم عادت برای گرفتن حالش و سلامتیش به سازمان خبرگزاری ایرنا زنگ میزدم اما آنها هیچ چیزی در این باره به من نمیگفتند.
در حالیکه من در بیخبری بودم همه بستگان نزدیکم از گم شدن همسرم خبر داشتند و سازمان خبرگزاری در این مدت به طور تمام وقت به دنبال یافتن ردی از شهید بودند تا اینکه او را پیدا میکنند.
خانم رضایی در مورد نحوه شهادت وی توضیح میدهد: بعد از محرز شدن مفقودیت شهید، سازمان خبرگزاری به ستاد جنگ و تمام مراکز خود مشخصات شهید را اعلام میکند تا اینکه بعد از ۱۰ روز از مشهد به سازمان اطلاع میدهند شهیدی با این مشخصات در اینجاست.
از سازمان و خانوادهام برای شناسایی شهید میروند و بعد از تایید هویت، پیکرش را بعد از زیارت در بارگاه امام رضا(ع) به تهران میآوردند و در تهران نیز یکی از باشکوهترین و پر جمعیتترین تشییعهای آن زمان برای ایشان با حضور مردم و مسوؤلان برگزار میشود و حتی دفتر ریاست جمهوری وقت (رهبر معظم انقلاب) نیز یک مراسم ختم برای ایشان به عنوان اولین شهید رسانه برگزار میکند.
وی در مورد علت اینکه چطور پیکر شهید به مشهد رفت نیز میگوید: شهید علاقه وافر و زاید الوصفی به امام رضا(ع) و بارگاه منورش داشت و به کرات از این حرم مقدس عکاسی هم کرده بود؛ در منطقه عملیاتی که شهید حضور داشت یک شهید دیگر اعزامی از مشهد با تشابه اسمی گودرزی حضور داشت و این تشابه فامیلی و شهادت هر دو نفر باعث شد که هنگام تحویل پیکرها در بیمارستان گیلان غرب، پیکر شهید گودرزیکیا به جای آن شهید به مشهد برده شود و در آنجا خانواده شهید مشهدی هنگام تعیین هویت اجساد متوجه شدند که اشتباهی رخ داده و این پیکر فرزندشان نیست.
با توجه به اینکه خبرگزاری ایرنا از قبل اعلام مفقودی عکاسش را مخابره کرده بود از این طریق پیکر شهید پیدا شد و جالب اینکه دوبار نیز این پیکر به زیارت حرم برده شد؛ وقتی که همه اجساد شهدای مشهد را به زیارت برده بودند و وقتی پیکر ایشان تایید هویت شد قبل از بازگشت به تهران بار دیگر زیارت داده شد.
وی یادآوری میکند: بعد از تعیین هویت، پیکر شهید را به تهران میآورند و من در منزل بودم که پدرم آمد تا به بهانه مریضی مادرم من را به خانه خود ببرد اما از حالت روحیش فهمیدم دارد غمی بزرگ را پنهان میکند اما من به واسطه خوابی که شب قبلش دیده بودم کار پدر را راحت کردم و گفتم میدانم همسرم شهید شده و آمدهاید این خبر را به من بدهید.
همسایه ما پسرش شهید شده بود و من شب قبل از اینکه خبر شهادت همسرم را بدهند خواب دیدم سر کوچه برای پسر همسایه حجله عزا گذاشتهاند و من ناخودآگاه به عکس نگاهی کردم و گفتم گل من هم پرپر شد و همسرم هم رفت و از خواب بیدار شدم و به نوعی خبر شهادتش در خواب برای من الهام شد.
وی در مورد زندگی خود با شهید گودرزیکیا هم میگوید: ازداوج سنتی داشتیم و با وجود اختلاف سنی زیاد و وجود برخی مشکلات و حتی تفاوت سلایق و افکار اما زندگی خوب و آرامی را داشتیم و در این مدت کوتاه زندگی مشترک به هم عشق میورزیدیم و حتی ایشان زمان شهادت پیراهن هدیه من که به مناسبت سالگرد ازدواجمان برایش خریده بودم تنش بود.
وی از زندگی بعد از شهادت همسرش میگوید: زمان شهادت همسرم ۲۶ سال داشتم و در اوج جوانی بار سنگین تربیت و بزرگ کردن چهار بچه قد و نیم قد بر دوشم افتاد و به برای آسایش بچهها فکر ازدواج مجدد را از سرم بیرون کردم و به همه خواستگاران جواب رد دادم تا بچههایم در آرامش بزرگ شوند.
با وجود سختیها و تنگناهای فراوان بچهها بزرگ شدهاند و بجز یک فرزندم مابقی ازداوج کردهاند و دارای تحصیلات عالیه و شاغل هستند و من از داشتن این بچهها به خودم میبالم و خوشحال هستم تلاشهایم در این مدت ۳۵ سال بعد از شهادت همسرم به ثمر نشسته است و فرزندانی موفق و شایسته تحویل جامعه دادهام.
وی در مورد حضور شهید بعد از شهادتش در زندگی خود هم توضیح میدهد: من و بچههایم همواره حضور شهید را در زندگی خود حس کردهایم و برایمان اثبات شده که این شهید آسمانی ما را تنها نگذاشته است و به کرات قبل از وقوع حوادث ناگوار به من و بچههایم به طرق مختلف هشدار میدهد که مواظب باشیم.
وی با بیان خاطرهای از الهامهای شهید میگوید: یادم است سازمان خبرگزاری یک وقتی میخواست مبلغی پول را به حساب خانوادههای شهیدش واریز کند اما اسم خانواده ما از لیست حذف شده بود و پیگیری کردم مسوولان وقت از من برگه ماموریت شهید در سال ۶۳ را مطالبه کردند و من هم این برگه را که سازمان خواسته بود و متعلق به سالهای خیلی دور بود را نداشتم.
مغموم و دلگیر به خانه برگشتم و شب هنگام خواب دیدم شهید به من گفت مهناز پوشههای حاوی مدارکم را جستجو کن برگه دوم را ببین و من از خواب بیدار شدم و آن پوشه را جستجو کردم و مطابق خوابم برگه ماموریت شهید به منطقه بود و من برگه را به سازمان ارائه دادم و این یک نمونه از الهامهای شهید به من یا بچههایم است.
همسر شهید گوردزیکیا در مورد نگاه جامعه به خانواده ایثارگران و شهدا هم میافزاید: امنیت کنونی ایران از برکت خون شهداست اما نگاه جامعه نسبت به خانوادههای شهدا نگاه مساعدی نیست و باید این نگاهها با فرهنگسازی درست اصلاح شود.
اگر خانوادههای شهدا سهمیه یا امتیازی دارند در عوض با چالشها و سختیهای بیشماری مواجه هستند که برای افراد جامعه شاید قابل درک نباشد و باید نگاهها به موضوع سهمیه خانوادههای شاهد تغییر کند.
وی به عنوان کلام پایانی همچنین از مسوولان درخواست دارد که خانوادههای شاهد و ایثارگر را علاوه بر جنبههای مالی از بُعد معنوی هم حمایت کنند و دلخوشی خانوادههای ایثارگر به سرکشی مسوولان از آنها و نیازسنجی خانوادههای شاهد و ایثارگراست.
من الان به عنوان همسر شهید مستاجر هستم و با توجه به شرایط نامساعد مالی که در جامعه حاکم است هنگام ازداوج پسرم برای تهیه مخارج عروسی مجبور شدم یک واحد مسکونی داشتم بفروشم تا این هزینه تامین شود.
فرازهایی از وصیت نامه شهید گودرزیکیا
خدا را سپاس که به من فرصتی عنایت نمود تا بتوانم چند خطی به نام وصیتنامه از خود باقی بگذارم. خدایا اگر به آن مقام که تو میپسندی، لایق نیستم، پس به غلامی غلام شهدا قرارم ده. خدایا تو را قسم به کودکان شهدا از گناهان من بگذر که دیگر طاقتم تاب شده است. خدایا به عزت مقام شهدا نام شهید را بر من قرار بده.
علاوه بر شهید گودرزیکیا که در میمک شهید شده است شهید حسین فرهادی کوهپایی خبرنگار ایرنا نیز سال ۵۹ در منطقه عملیاتی موسیان از توابع شهرستان دهلران در استان ایلام به شهادت رسید.
میمک کجاست؟
ارتفاعات میمک بواسطه موقعیت جغرافیایی و اشراف بر خاک ۲ کشور ایران و عراق از اهمیت راهبردی برخوردار بود و در اختیار داشتن این ارتفاعات برگ برنده نیروهای نظامی کشور فاتح محسوب میشد.
۲۰ شهریورماه سال ۵۹ و ۱۰ روز قبل از حمله رسمی عراق به ایران صدام در حرکتی غافلگیرانه و متجاوزانه بلندیهای استراتژیک میمک را به تصرف خود درآورد تا پیروز جنگ تحمیلی باشد.
صدام با حضور در این ارتفاعات و نشان دادن اقتدار پوشالی خود بر نقش موثر و تاکتیکی ارتفاعات میمک صحه گذاشت و داشتن ارتفاعات میمک را عاملی موثر برای پیروزی قاطعانه در جنگ علیه ایران اسلامی میدانست.
اما او در معادلات خود مردم جان برکف و سلحشور ایران را دست کم گرفته بود و تنها قوای نظامی ایران را میدید که از لحاظ نیرو و تجهیزات، عراق بر آنها چربش داشت اما مردم و قدرت دفاعی آنها را نادیده انگاشته بود و غافل بود از اینکه از سوی همین مردم نابود میشود.
دشمن بعثی با وجود اینکه تا بن دندان مسلح بود و از پشتیبانی دولتهای غربی و سازمانهای بینالمللی بهره میبرد اما مردم استان ایلام با دست خالی و تنها با هدف دفاع از سرزمین و آیینشان به مقابله با متجاوزان برخاستند و در این راه حماسههای بیبدیلی را خلق کردند.
مردم ایل خزل و دیگر عشایر و ایلات استان ایلام که میمک را متعلق به خود و محل قشلاق عشایر خود میدیدند، این موضوع را برنتافته و برای بازپسگیری این منطقه به میدان رزم آمدند و همپا و همدوش ارتش جمهوری اسلامی ایران برای خروج متجاوزان از میمک تلاش کردند.
این عملیات اولین حمله آفندی نظامی در تاریخ جنگ هشت ساله تحمیلی محسوب میشود که با فداکاریها و رشادتهای مردان سلحشور ایل خزل ایلام، عشایر ایلام و ارتش جمهوری اسلامی ایران در روز ۱۹ دی سال ۵۹ انجام و به اولین پیروزی رزمندگان اسلام منجر شد.
با تصرف ارتفاعات میمک با ۱۵ کیلومتر طول و عرض هفت کیلومتر، آزادی بلندیهای کلهقندی و قلههای ۶۲۰ و ۶۲۵ و ۵۴۰ میمک تثبیت شد و همچنین در این عملیات ۲۰۰ کیلومتر از سرزمینهای اشغالی آزاد شد.